فصل چهارم بیرون و سولر ماشین شدیم و راه افتادیم طرف خونه ی ترمه.همینجوری که میرفتیم به مانی گفتم" -بد نیس ماهم باهش میریم؟ مانی-خودش خواسته! -آخه جریان چیه؟! مانی- بابا ترمه دختر خوشکلیه ،درسته؟!
-خب آره! مانی- تقریبا با همون یه فیلم معروف شده درسته؟
-خب که چی؟ مانی- خب نداره دیگه!بقیشو خودت بگیرو برو جلو!یه دختر خوشکل وقتی هنرپیشه میشه و خ9لیلی معروف یعنی چی؟یعنی پول!وقتیم که تنهاس ده تا چشم دنبالشه.همشونم میدونن که ترمه اونقد معروف میشه که سالی چهار پنشتا فیلم بازی میکنه!برای همین تو کلشون فکرای ناجور میکنن.حالا نمیگم همشون اما بالاخره همه جا یه عده ادم ناجور هست دیگه!میفهمی که؟! -اره. مانی- همه فقط تو این فکرن که ازش سوء استفاده کنن! -خب بالاخره چی؟ مانی-هیچی دیگه . اونوقت که اونا ناامید شدن و دست از فکرای ناجور برداشتن خودمون ازش سوء استفاده میکنیم!! - زهره ار ! تو ادم نمیشی مانی-اخه چیز به این سادگی رو نمیفهمی؟ -منظورم اینه ک عاقبت چی؟ مانی-شاید،میگم شاید اگه بهم اصرار کرد و بسیار بسیار خواهش کرد باهاش ازدواج کنم! - اون وقت بازم میذاری تو فیلم بازی کنه؟ مانی-اون موقع باید بیشتر فعالیت کنه ، چون باید خرج منم در بیاره! -مرده شورت رو ببرن مانی. مانی- چرا فحش میدی؟! -برای اینکه دو کلمه نمیشه باهات جدی صحبت کرد! مانی-آخه نه به باره نه به داره اسمش خاله موندگاره!بذار اول ببینم دختره از من خوشش اومده بعد بهش بگم بشین تو خونه!فعلام جلوش از این حرفا نزن که خودمم هنوز تکلف خودمو نمیدونم! -در هر صورت فکر باباتم بکن. مانی- یعنی فکر زن براش باشم؟ - فکر مخالفتش باش! مانی- راس میگی اینا انگار با هم پدر کشتگی دارن.حالا خدا برزگه ببینم چی میشه تو چی؟ -من چی چی؟ مانی- چی چی یعنی چی؟ -اخه تو گفتی تو چی،منم گفتم من چی چی؟ مانی-بعله!من گفتم چی چی یعنی چی؟ -منظورم اینه که تو چی یعنی چی؟ مانی- اهان!در واقع این یه اصطلاح لغویه! تو چی یعنی درد به گوره پدرت!معنی دیگشم یعنی خر خودتی! -بیتربیت! مانی- برای منم اره؟ من بودم ظهر گفتم رکسانا خانم دستشویی کجاس؟ -میخواستم به این هوا ببرمش بیرون باهاش حرف بزنم! مانی- دم توالت؟چه شاعرانه...چه طبع رونی داری تو!اگه شیکمتم به این روونی باشه که عالیه! -گم شو! مانی-یعنی از رکسانا خوشت نیومده؟! -خب البته نمیشه گفت که خوشم نیومده!نمیشم گفت که خوشم اومده!مفهمی چی میگم؟! مانی-اره بابا!یعنی در واقع الان به حالت خنثی یی!در طبیعت مواد به سه حالت وجود دارن!اسیدی بازی خنثی!! تو حالت سومی الان حالا کی"باز" بشی خدا میدونه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!1 -زهره مار مانی- اخه این چه نو عجمله ایی !!نمیشسه گفت خوشم اومده نمیشه گفت خوشم نیومده ! -جمله خیلیم درسته! مانی- ببین جملت مثه اینه: علی به مدرسه رفت . علی به مدرسه نرفت. حالا روشن کنید تکلیف علی بیچااره را!احتمالا علی به قصد مدرسه رفتن از خانه بیرون امده اما وسط راه واستاده! -تو این چیزا رو نمیفهمی! مانی- لطفا شما که میفهمید به من بگسد در حال حاضر علی کجاس؟ آهان فک کنم از خونه که اومده بیرون خورده به پست بچه های بد و رفته دنبال الواتی!اضلا از نظر دستوز زبانیم این جملت غلطه!!!! -غلطه که غلطه !اصلا به تو چه که من جملم رو چه جوری میگم.؟حواست رو به رانندگیت بده! مانی- چشم چشم هاپو خونسرد! -همش تو این کارو اون کار دخالت میکنی! مانی-چشم دیگه دخالت نمیکنم.فقط میشه ازت یه خواهشی بکنم؟ -بفرمایین. مانی- لطفا اول تکلیف علی رو مشخص کن که وسط خیابون واستاده بعد برو سراغ رکسانای بیچاره. - خدا شاهده همینجا پیاده میشم ا! مانی- چشم غلط کردم.هاپو گذشت. هاپو بخشش. " خیابونا خلوت بود و تقریبا بیس دقیقه بعد جلوی خونه ی ترمه بودیم،مانی زنگ خونشون رو زد که یه دقیقه بعد با مانی اومدن سمت ماشین.. و سوار شدن و بعد با من سلام و احوال پرسی کرد و مانی راه افتاد یه خرده بعد ترمه گفت" -میدونم که مزاحمتون شدم اما من خیلی خوش حالم که شماها باهام هستین! مانی- این حرفا چیه؟ مزاحمت یعنی چی؟ ترمه- چرا مزاحمته دیگه.این وقت شب همه گرفت خوابیدن اونوقت شما باید مواظب من باشید. مانی-البته درست میگین.ما دوتا معمولا ساع ده ، ده و نیم بعد از خوردن یه لیوان شیر و مسواک زدن دندوانا برای بهداشت دهان و دندان، به همه شب بخیر میگیم و میریم تو تخت خوابمونو تا صبح راحت میخوابیم!حالا اشکال ند اره چند شب برنامه مون عوض بشه اما به شرطی که فقط چند شب باشه که به سلاکتی ما لطمه وارد نشه! یه مرتبه من زدم زیر خنده که برگشت یه نگاه به من کردو گفت"
-هاپو زهر مار!هاپو خنده ی بی موقع! ترمه- جدا ساعت ده میگرین میخوابین؟! مانی-البته! به استثنای شبایی که درس زیاد داشتیم. ترمه- اصلا بهتون نمیاد!هر کی که شماهارو میبینه فک میکنه که.. مانی- بیخود فکر میکنه!اصلا این فکرا از ریشه غلطه! "من دوباره خندیدم که بازم یه نگاه به من کردو گفت" -هاپو امشب زیاد مسرور! ترمه- حتما داری دروغ میگی که هامون خان میخنده! مانی- هارون خان گاهگاهی سیمش اتصالی میکنه و کشکی میخنده! ترمه - هارون؟! مگه اسمشون هامون نیس؟! مانی - چرا! یعنی هامون مینویسن، هارون میخونن! " برگشتم یه چپ چپ بهش نگاه کردم که ترمه گفت" -هامون خان جدا شما شبا ساعت ده میخوابین؟ - شبایی که میخوایم مثل امشب،ساعت دوازده یک از خونه بریم بیرون! " ترمه همونجور منو نگاه کرد که گفتم" - اینجور شبا مانی هی به من میگه" اِ...! چرا امشب انقدر خوابم گرفته؟!"بعدشم خمیازه میکشه و و ساعت ده هر دو بلند میشیم میریم تو اتاقمون.به هوای ما همه اون شب زودتر میرن میخوابن!بعدش مانی دوتا متگا میذاره زیر پتو و ماهوت پاک کن م میذاره رو بالش،مثلا موهامونه!بعدشم میاد سراع منو همین کار رو اونجا میکنه و دوتایی یواش از خونه میریم بیرون!ماشین هم اون شب نماره تو خونه دوتایی سوار ماشین میشیم میریم! "ترمه شروع کرد به خندیدن که مانی گفت" - بخدا تو اگه زن بگیری بیچاره میشی!حالا ببین من کی گفتم! ترمه - دروغ میگه هامون خان ! مردی که راستگو باشه زنش همیشه عاشقش میمونه! مانی- دِ بدیش همینه دیگه!زن ادم باید همون سال اول عاشق ادم بمونه!از سال دوم باید از شوهرش متنفر باشه.هر شب از خونه بیرونش کنه که شوهره بتونه یه نفسی م بکشه! ترمه - اون وقت این زندگی میشه؟! مانی- برای زن نمیدونم اما برای مرد اره!مثلا اگه من با تو عروسی کنم کاری میکنم که حداقل هفته ای یه شب منو از خونه بیرون کنی که بتونم به کارای عقب افتادم برسم! "تا مانی این. گفت ، ترمه از پشت سر با کیفش کوبید تو سرش! من زدم زیر خنده که مانی زد رو ترمز از ماشین پیاد ه شده و گفت" - من با تو نمیام!زنی که دست بزن داشته باشه ادم باهاش زندگیش نمیشه! ترمه- به درک تا اینو گفت مانی سرش و اورد تو ماشین و گفت: ترمه تا حالا کسی بهت گفته قیافت شبیه ایرنه پاپاش در نقش هند جیگرخوره ترمه -بیا سوارشو دیرمون میشه مانی- سوار میشم اما بدون که با تو ازدواج جز مشاغل سخت حساب میشه و باید در هفته حداقل ۳ روز تعطیلی داشته باشم ترمه- حالا کی خواست با تو ازدواج کنه اصلا من خیال ازدواج ندارم من فعلا با شغلم ازدواج کردم مانی -ا....؟! خدا به پای همدیگه پیرتون کنه عین عجوزه پس لطفا تشریف بیارین پایین و دست شغلتون و بگیرین و دوتایی با همدیگه برین سر فیلم برداری ترمه- خودتو لوس نکن مانی دیرم میشه مانی- صدا نمیاد ترمه -خواهش میکنم سوار شو مانی- این یعنی غلط کردم ترمه خندید و گفت: -زهرمار مانی -صدا نمیاد ترمه- بابا الان دیر میشه کارگردان یه چیزی بهم میگه مانی -ببخشین خان ترمه لوپز هواتاریکه چهرتون معلوم نیس ترمه- جون من سوار شو مانی مانی- خوب حالا این یه حرفی اینو گفت و سوار شد و حرکت کرد ترمه گفت: -بیچاره اون دختری که زن تو بشه مانی -خدا از ته دلت بشنوه "اینو که مانی گفت ترمه روش رو کرد اون طرف و خندید که من گفتم" -امشب جریان فیلمبرداری چیه ترمه- اول باید همون صحنه دیشب رو بگیرم -داستان چی هس ترمه -به زنه که با شوهرش اختلاف پیدا میکنه و میخواد ازش جدا بشه مانی -چه زن فهمیده ای و چه شوهر خوش اقبالی دست راست و چپ شوهره زیر سرما ترمه -گم شو اول ببین کسی میخواد با تو ازدواج کنه بعد فکر جدایی باش مانی- حالا کجا بریم همون جای دیشبی ترمه- آره فقط جلو نرو ماشین رو کمی دورتر پارک کن ۱۰" دقیقه یه ربع بعد رسیدیم و مانی ماشین رو کمی دورتر پارک کرد و پیاده شدیم باز مثل دیشب مردم جمع شده بودن مانی یه نگاه به جمعیت کرد و بعد به ترمه گفت" -ما همینجا هستیم تو برو ترمه -برای چی مانی -برو راحت به کارت برس ترمه -اصلا شماها باید حتما پیشم باشین "بعد یه نگاه به مانی کرد وخندید و گفت" -حالا اگه هامون خان براشون سخته عیبی نداره اما تو باید هرجا من میرم باهام بیای مانی- قرعه فال به نام من دیوانه زدن "ترمه دوباره خندید و گفت مگه نمی باهام ازدواج کنی" مانی -احتمالش ۵٪ بیشتر نیس ترمه- پس باید دنبالم بیای "اینو گفت و یه نگاه دیگه به مانی کرد و با یه خنده به راه افتاد که مانیم با ریموت در ماشین و قفل کرد و گفت" -آی به چشم "بعد دست منو گرفت و کشید سه تایی رفتیم طرف جمعیت که حواسشون به صحنه فیلم برداری بود یه خورد بعد رسیدیم بهشون و آروم از وسطشون رد شدیم و رفتیم جلو تا رسیدیم به همون جایی که دیشب جلومون و گرفته بودن نگهبانه که تاچشمش افتاد به ما خندید و سلام واحوالپرسی کرد و زود حفاظ و برداشت و تا مردم بخوان بفهمن که ترمه اومده و مثلا ازش امضا بگیرن ۳تایی وارد شدیم و نگهبان دوباره حفاظ رو گذاشت و در همین موقع کارگردان اومد جلو و با همدیگه سلام واحوالپرسی کردیم و به ترمه گفت که بره زودتر آماده بشه و بدشم به یه نفر گفت که برای ما دوتا صندلی و چایی بیاره من و مانی ازش تشکر کردیم و رفتیم یه گوشه وایستادیم یه خرده بعد برامون ۲ تا صندلب و چای وکیک اوردن مام نشستیم و منتظر ترمه شدیم تا خواستیم چایمون رو بخوریم که همون هنرپیشه که نقش شوهر ترمه رو بازی میکرد اومد جلو و سلام کرد دوتایی بلند شدیم و باهاش سلام و احوالپرسی کردیم که گفت" : ببخشین رفتار دیشبم خیلی بد بود! مانی -اختیار دارین شما باید منو ببخشین کار منم خیلی بد بود اما فقط یه شوخی بود پسره خندید و گفت : اما نظر کارگردان چییز دیگه ایه مانی - یعنی چی "یه بسته سیگار از جیبش در اورد و بهمون تعارف کرد ماهام یکی یه دونه ورداشتیم مانی با فندک برامون روشن کرد دو تا پک زد که گفت" -حتما میدونین که من تازه معروف شدم قراردادم تو این فیلم مشروطه راستش دستمزد این فیلم خیلی خوبه سناریوشم عالیه یعنی برام خیلی مهمه که تو این فیلم بازی کنم متوجه میشین که؟ مانی -حتما بازی میکنین -آخه الان مسله شما پیش اومده منم دیشب یه خورده زیاد روی کردم و پریدم به گارگردان اونم ازم دلخور شده و ممکنه که....... "مانی نذاشت حرفش تموم بشه و گفت" -این حرفارو بذار کنار برادر فکرتو بده به بازیت خندید و گفت : آخه راستش شما دیشب خیلی خوب بازی کردین خیلیم خوش تیپ و خوش چهره این هردوتون دوباره خندید وگفت : انگار کارگردان میخواد به شما یه پیشنهادی بده مانی- پیشنهاد و دیشب داد "یه مرتبه رنگ پسره پرید و گفت "-دیشب مانی- آره منم ردش کردم حالا با خیال راحت برو برس به بازیت "یه نگاهی به ماها کرد و بعدش دستش و جلو آورد و با هردومون دست داد و گفت "ممنونم "اومد یه چیز دیگه هم بگه صداش کردن و رفت وقتی تنها شدیم گفتم " -تقصیر تویه دیگخ هرجا میریم باید خودتو بندازی جلو آخه به تو چه مربوط که یارو بلده بازی کنه یا نه مانی- تقصیر من چیه عالم هنر از دور استعداد و کشف میکنه من چیکار میتونم بکنم "اینو گفت و رفت طرف ترمه که همون وسطا داشت با یه خانم حرف میزد داشتم از دور نگاهش میکردم یه چیزایی آروم به ترمه گفت و یه جایی رو جلوی در خونه بهش تشون داد وبعد رفت طرف خونه دیگه ندیدم چیکار داره میکنه اما ۵ دقیقه بعد برگشت و گفت" -خدا کنه ترمه حواسش و جمع باشه وگرنه امشب بیمارستانیم و فیلمبرداریم تعطیله حالا دیگه بشین "تو همین موقع کار گردان با بلندگو دستی شروع کرد به حرف زدن و همه ساکت شدن و هرکی رفت سرکارش و همه آماده فیلم برداری شدن که کارگردان به دوربین و صدا و هنرپیشه حرکت داد "سه تایی راه افتادیم طرف خونه که کارگردانرسید بهمون و یه خنده ای به مانی کرد و گفت :" -روغن م بعضی وقتا چیز خوبیه ها مانی خندید که کارگردان گفت : تو اصلا ساخته شدی برای هنرپیشگی فقط حیف که پولداری و احتیاج به پول نداری و گرنه حتما می آوردمت تو این کار"اینو گفت و رفت مانی یه نگاهی به من کرد و گفت" - حالا تو شاهد باش و ببین این چقدر منو انگولک میکنه ها - تو خودتم بدت نمی آد مانی - من بدم نمی آد که یکی انگولکم کنه - آره دیگه مانی- دست شما درد نکنه ترمه- راستی مانی چرا قبول نمیکنی اگه قبول کنیمیتونیم فیلم بعدی رو با همدیگه بازی کنیم مانی- من با کمتر از نیکول کیدمن بازینمیکنم بیخودی م اصرار نکن ترمه - بروگم شو خیلی از خودراضی ایی ها مانی - خودمکه از خودم راصی م هیچی خیلی های دیگه م ازم راضی ن ترمه - تو ماشین یادت رفتچیکارت کردم؟ مانی - بیا همه ش خشونت اونوقت میگن آقایون خشنن - ترمه خانم این قسمت که میخواین فیلمبرداری کنین داستانش چیه؟ ترمه - صحرا قراره از سید جواد جدا بشه مانی - سید جواد ترمه - اسم شوهر من تو فیلم سید جواده البته دوستاش اینطوریصداش میکنن اما زنش اسم اصلیش رو که تو شناسنامه شه بهش میگه مانی - اسم توشناسنامه ش چیه ؟ ترمه - کامبیز - پس سید جواد چیه ترمه - اسم درگوشی شه - اسم در گوشی چیه؟ مانی - همونکه دختر خانما وقتی پای تلفن با یه غریبه صحبت میکنن درگوشی تلفن میگن معمولام دخترخانما بیشتر اسامی یه درگوشی دارن - باز چرت پ پرتگفتی ترمه - بعضیا دو تا اسم دارن یکی شناسنامه ای یکی در گوشی مانی - مثل خود تو هامون جون اسم شناسنامه ایت هامونه و همیشه من در گوشی هاپو صدات میکنم "ترمه زدزیر خنده برگشتم یه نگاه بهش کردم که زود خودشو جمع و جور کرد و گفت" - ببخشین هامون خان تقصیر این مانیه [ چهارشنبه 11 بهمن1391 ] [ 1:39 ] [ فاطمــه ] [ آرشیو نظرات ] |
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
نویسندگان
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت